ضیطارلغتنامه دهخداضیطار. [ ض َ ] (ع ص ) ضوطر. ضَیْطَر. مرد کلان جثه . فربه ناکس بزرگ سرین . || مرد شگرف بی خیر. || بازرگانی که سفر نکند و از جای خود بجای دیگر نرود برای فروختن .
ضفطارلغتنامه دهخداضفطار. [ ض ِ ] (ع اِ) سوسمار کلان سال بدسرشت بدخلقت . (منتهی الارب ). ضب هرم است که بفارسی سوسمار پیر نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
ضیطانلغتنامه دهخداضیطان . [ ض َ ] (ع ص ) نعت ازضیط. رجوع به ضیط شود. (منتهی الارب ). مرد دوش و بدن جنباننده با بسیاری گوشت در رفتار. (منتهی الارب ).