ضیقلغتنامه دهخداضیق . (ع ص ) ضد سعه . تنگ . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). || (اِ) شک در دل . شک که در دل گذرد (بفتح اول نیز آید). (منتهی الارب ). || (اِمص ) تن
ضیقةلغتنامه دهخداضیقة. [ ض َ ق َ ] (ع اِمص ) تنگدستی . (منتخب اللغات ). درویشی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ج ،ضَیق . تنگی . (دهار). بدحالی . (منتخب اللغات ). || (ص ) بدحال
ضیقةلغتنامه دهخداضیقة. [ ق َ ] (اِخ ) چشمه ای است نزدیک عیذاب . (منتهی الارب ). منزلی است در ده فرسنگی عیذاب . (معجم البلدان ).
ضیقةلغتنامه دهخداضیقة. [ ق َ ] (اِخ ) راهی است بین طائف و حنین . (منتهی الارب ). زمینی است بین طائف و حنین . (منتخب اللغات ).