ضیافتدیکشنری فارسی به انگلیسیbanquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception
ضیافتلغتنامه دهخداضیافت . [ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مهمانی . (دهار) (مهذب الاسماء). میهمانی . سور. ج ، ضیافات . (مهذب الاسماء) : کفشگر... بضیافت بعضی از دوستان رفت . (کلیله و دمنه ).
ضیافت خانهلغتنامه دهخداضیافت خانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )مهمانخانه : به ضیافت خانه ٔ عقارب نواهس و حَیّات لواحس بشتافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 456).از ضیافت خانه ٔ درد تو دل ن
ضیافت خورلغتنامه دهخداضیافت خور. [ ف َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که بمهمانی رود. میهمان .- امثال :ضیافت خور خوش آمدگوی باشد . (جامع التمثیل ).