حطامدیکشنری عربی به فارسیخرده , باقي مانده , اثار مخروبه , اشغال روي هم ريخته , اوار , کشتي شکستگي , خرابي , لا شه کشتي و هواپيما و غيره , خراب کردن , خسارت وارد اوردن , خرد و متلا شي ش
حطاملغتنامه دهخداحطام . [ ح ُ ] (ع اِ)ریزه و شکسته ٔ هر چیزی خشک . (منتهی الارب ). گیاه خشک . ریزه ٔ کاه خرد شکسته شده . و ریزه ٔ گیاه و جز آن و ریزه ٔ هر چیز. (غیاث ). شکسته و
حطامةلغتنامه دهخداحطامة. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) آنچه بشکند از چیزی خشک . (منتهی الارب ). رجوع به حُطام شود.