حراقهلغتنامه دهخداحراقه . [ ح َرْ را ق َ ] (ع اِ) جای سیاه زغال گران و گچ گران . || نوعی از کشتی ها که به وی نفت اندازی کنند بسوی دشمن . ج ، حَرّاقات . (منتهی الارب ). نوعی از کش
حراقهلغتنامه دهخداحراقه . [ح ُ ق َ ] (ع اِ) زرگری . (دُزی ). || سوخته ٔچقماق . || آنچه باقی مانده باشد از جامه ٔسوخته . (منتهی الارب ). || شعله . (غیاث ). || آنچه در هنگام خواندن
حراقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنوعی کشتی جنگی که بهوسیلۀ آن آتش و چیزهای جنگی شعلهور به سوی دشمن پرتاب میکردند.
گنبد حراقه رنگلغتنامه دهخداگنبد حراقه رنگ . [ گُم ْ ب َدِ ح َ ر را ق َ / ق ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی گنبد جان ستان است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : ای بگه امتح
حرادهلغتنامه دهخداحراده . [ ] (اِخ ) نام یکی از منازل بنی اسرائیل است در دشت (تورات سفر اعداد 33:24 و 25) و دور نیست که همان کوه حراده باشد که در وادی عین واقع، و تخمیناً بقدر سف