حرثفرهنگ مترادف و متضاد۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت ۲. بزرگری کردن، زراعت کردن ۳. خیش زدن، شخم کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری ۴. مزرعه، کشت
حرثلغتنامه دهخداحرث . [ ] (اِخ ) نام طائفه ای از مضر. و نام دیگر آن اقلین است ، در مقابل اکثرین که خاندان زید مناة است . (سمعانی برگ 9).
حرثلغتنامه دهخداحرث . [ ح َ ] (ع مص ) کشت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (ترجمان عادل ). کاشتن . کشت . زرع . کشاورزی . دهقنت . زراعت کردن . کشت و زرع کردن . بصلاح
حرثانیلغتنامه دهخداحرثانی . [ ح ُ ] (اِخ ) عکاشةبن محض . اولین کس است که طبق قانون اسلام ارث بگذاشت ، و وارث وی پدرش بود. (سمعانی ).
حرثانیلغتنامه دهخداحرثانی . [ ح ُ ] (اِخ ) معمربن عبداﷲبن فضله . رسول (ص ) را دریافته است . (سمعانی ).