حفضلغتنامه دهخداحفض . [ ح َ ] (ع مص ) افکندن از دست . (منتهی الارب ). انداختن از دست . از دست بیفکندن چیزی . (دهار). چیزی از دست بیفکندن . || حفض عود؛ خم دادن چوب را. چوب خم دا
حفضلغتنامه دهخداحفض . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن . آخریان که شتر کشد. رخت خانه که برای بار کردن مهیا کنند. || شتری که قماش خانه بر وی بار کنند. ش
حفضجلغتنامه دهخداحفضج . [ ح ِض ِ ] (ع ص ) مرد بسیارگوشت فروهشته شکم . حفضاج . حفاضج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حفضاجلغتنامه دهخداحفضاج . [ ح ِ ] (ع ص ) حفضج . مرد بسیارگوشت فروهشته شکم . (از منتهی الارب ). رجوع به حفضج شود.