حسناتلغتنامه دهخداحسنات . [ ح َ س َ ] (ع اِ) نیکوئیها. ج ِ حسنة. اعمال خیر. مقابل سیئات . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی دشوار تو آسان شد و آسان تودشوار (
حسنادیکشنری عربی به فارسیصحيح است , خوب , بسيار خوب , تصويب کردن , موافقت کردن , اجازه , تصويب , چشمه , جوهردان , دوات , ببالا فوران کردن , روامدن اب ومايع , درسطح امدن وجاري شدن , تندر
حسراتلغتنامه دهخداحسرات . [ ح َ س َ ](ع اِ) ج ِ حسرت . (ترجمان عادل ) : عبرات حسرات از دیدگان فاطمه روان شد. (قصص الانبیاء جویری ).