projectدیکشنری انگلیسی به فارسیپروژه، طرح، نقشه، پروژه افکندن، طرح ریختن، نقشه کشیدن، طرح ریزی کردن، برجسته بودن، پیش افکندن، پرتاب کردن
پروژهprojectواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ فعالیتهای موقت و هدفمند برای تولید محصول یا ارائۀ خدمت یا کسب نتایج مشخص با زمان و هزینه و منابع معین
آغاز پروژهproject initiationواژههای مصوب فرهنگستانشروع فرایندی که در نتیجۀ آن پروژه رسمیت مییابد و گسترۀ آن تعیین میشود
آغازگری پروژهproject startupواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فعالیتها برای بهکارگیری منابع و شروع پروژه، همچنین دستیابی به توافق دربارۀ اهداف پروژه و برنامۀ به انجام رساندن آنها
برنامة پیادهسازی پروژهproject implementation planواژههای مصوب فرهنگستانسندی رسمی که بهعنوان بخشی از اجازهنامة هزینهکرد برای اجرای مراحل مختلف پروژه، از آغاز تا پایان، تنظیم و تصویب میشود
برنامۀ مدیریت پروژهproject management planواژههای مصوب فرهنگستانسندی مصوب که چگونگی اجرا و پایش و واپایی پروژه را مشخص میکند
بیانیۀ گسترۀ پروژهproject scope statementواژههای مصوب فرهنگستانسندی بیانگر گسترۀ پروژه که شامل اهداف و نتایج و محصولات و مفروضات و محدودیتها و امکانات پروژه است