practicesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیوه ها، تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
روالهای مطلوبbest practicesواژههای مصوب فرهنگستانشیوهها و فنونی که کاربست آنها با تجربیات موفقی همراه بوده است
اجتماع متخصصانcommunity of practices, COPواژههای مصوب فرهنگستانجمعی از افراد حرفهای که اشتیاق و دغدغههای مشترکی برای یادگیری و بهبود بیش از پیش شیوههای انجام دادن امور دارند
آییننامة ایمنی کارcode of safe working practices, COSWPواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای حاوی قوانین و مقررات ناظر بر شیوهها و ضوابط و تجهیزات کار ایمن بر روی شناورها