جحجحلغتنامه دهخداجحجح . [ ج َ ج َ ] (ع ص ، اِ) کلمه ای است که بدان گوسپند را زجر کنند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جُحجُح .(منتهی الارب ) (اقرب ا
جحجحلغتنامه دهخداجحجح . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) گوسپند نر بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کلمه ای است که بدان گوسپند را زجر کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
جحجحةلغتنامه دهخداجحجحة. [ ج َ ج َ ح َ ] (ع مص ) جهد تمام کردن و مبادرت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).جحجحه ٔ مرد چیزی را؛ استقصای آن و مبادرت کردن بدان . (از اقرب الموارد)