plateدیکشنری انگلیسی به فارسیبشقاب، صفحه، پلاک، لوح، قاب، لوحه، روکش، صفحه فلزی، بقدر یک بشقاب، نعل اسب، ورقه یا صفحه، اندودن، روکش فلزی کردن، ابکاری فلزی کردن، روکش کردن، متورق کردن
platerدیکشنری انگلیسی به فارسیپلاتر، کلیشه ساز، صفحه فلزی ساز، ماشین غلتک کاغذ سازی، اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
پهنکرمتبارانPlatyhelminthesواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از جانوران که سادهترین جانوران سهلایهای دارای تقارن دوطرفی هستند؛ بدن آنها برگشکل یا کشیده و نواری است و ازلحاظ سازمانبندی، دارای اندام و دستگاه هستند