phraseدیکشنری انگلیسی به فارسیعبارت، اصطلاح، تعبیر، کلمه بندی، سخن موجز، پند وامثالبعبارت دراوردن، تعبیر دراوردن، تعبیر کردن، کلمه بندی کردن
عبارتphraseواژههای مصوب فرهنگستانواحد تشکیلدهندۀ جمله که ساختاری بزرگتر از انگاره با طولهای متفاوت دارد
گروهphraseواژههای مصوب فرهنگستانواحدی نحوی بزرگتر از واژه و کوچکتر از بند که هستۀ آن مقولهای نحوی از جنس همان واحد است
جملهنماphrase markerواژههای مصوب فرهنگستاننمودار درختی یا مجموعۀ قلابهایی که ساخت گروهی جمله را نمایش میدهد
درخت ساخت گروهیphrase structure treeواژههای مصوب فرهنگستاننموداری که در آن تجزیۀ جمله به گروهها و مقولهها نشان داده میشود
دستور ساخت گروهیphrase structure grammarواژههای مصوب فرهنگستاندستوری متشکل از قاعدههای ساخت گروهی که نمودار زیرساختی جملهها را تشکیل میدهد