حایض شدنلغتنامه دهخداحایض شدن . [ ی ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحیّض . عذر دیدن . حایض گشتن . بی نماز شدن . و رجوع به حائض شود.
حایضلغتنامه دهخداحایض . [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حیض . حایضة. (منتهی الارب ) (صراح ). ج ، حیض ، حوایض . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). و رجوع به حائض شود : حایض او، من شده به
حایضةلغتنامه دهخداحایضة. [ ی ِ ض َ ] (ع ص ) آنکه او را حیض افتاده باشد. حایض . (منتهی الارب ) (صراح ).
حوایضلغتنامه دهخداحوایض . [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حایضة. (ناظم الاطباء). ج ِ حایضة، یعنی زن بی نمازشده . (از آنندراج ).