حبق الفیللغتنامه دهخداحبق الفیل . [ ح َ ب َ قُل ْ ] (ع اِ مرکب ) مرزنجوش . (داود ضریر انطاکی ). حبق القنا. (منتهی الارب ). حبق الفتی . مرزنگوش . آذان الفار . قنا. حبق الفنا.
حبقلغتنامه دهخداحبق . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) هر نبات مابین شجر و گیاه . بُته . بوتَه . و چون مطلق گویند، مراد پودنه ٔ وحشی است . بودنج برّی . پودینه . (منتهی الارب ). غاغ . پونه .
حبقلغتنامه دهخداحبق . [ ح َ ب ِ ] (ع مص ، اِ) تیز. گوز. (منتهی الارب ). و بیشتر استعمال آن در شتران و گوسفندان است . (آنندراج ). ضُراط.(مهذب الاسماء). حصم . تیز دادن . باد رها
حبقفرهنگ انتشارات معین(حَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر گیاه مابین درخت و علف ؛ بته ، بوته . 2 - پودنة بری .
حبقوق نبیلغتنامه دهخداحبقوق نبی . [ ح َ ق ِ ن َ / ح َ ب َق ْ قو ق ِ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل است و او ظاهراً به زمانی که بنی اسرائیل در اسارت کلدانیان بودند (یعنی 6