اثرانگشت اجزاpeptide fragmentation fingerprint, PFFواژههای مصوب فرهنگستانالگوی خاصی از اجزای یک انگشتنگارۀ پپتیدی
حببلغتنامه دهخداحبب . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) حبب ماء؛ معظم آب . || حبب رمل ؛ معظم ریگ . || غوزه ٔ آب . حباب . گنبده ٔ آب . || سیرابی دندان و رونق آن که به شیشه ماند. (منتهی الارب )
حببلغتنامه دهخداحبب . [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) سیرابی و رونق دندان که به شیشه ماند. (منتهی الارب ). تازگی دندان . (مهذب الاسماء).
حببورةلغتنامه دهخداحببورة. [ ح َب ْ ب َ رَ ] (ع اِ) در کتاب پدر دالکالا به معنی خشخاش بکار رفته و آن مأخوذ از همپولا در عربی حپاور میباشد. ابن الجزاردر زادالمسافر آرد: شقیق النعم
حبوبدیکشنری عربی به فارسیغله , گياهان گندمي , حبوبات , غذايي که از غلا ت تهيه شده وباشير بعنوان صبحانه مصرف ميشود , دانه , جو , حبه , دان , تفاله حبوبات , يک گندم(مقياس وزن) معادل 8460/