حزیملغتنامه دهخداحزیم . [ ح َ ] (ع اِ) سینه . (منتهی الارب ). || پیرامن سینه . گرداگرد سینه . || میانه ٔ سینه ٔ ستور که جای تنگ بستن است . (منتهی الارب ). ج ، احزمه و حزم .
حزیمةلغتنامه دهخداحزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن حرب . از قبیله ٔ بُجیلة است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
حزیمةلغتنامه دهخداحزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن حیان . از قبیله ٔ بنی سامةبن لوی است . (تاج العروس ).
حزیمةلغتنامه دهخداحزیمة. [ح َ م َ ] (اِخ ) ابن الثابت . خوندمیر در حبیب السیر در ذیل عنوان «ذکر بعضی از حکایات و غرایب روایات که ازجنیان منقول است » داستانی از این مرد از ابوعامر