passageدیکشنری انگلیسی به فارسیپاساژ، عبور، تصویب، گذر، گذرگاه، قطعه، عبارت، راهرو، نقل قول، معبر، اجازه عبور، سیر، حق عبور، انقضاء، کار کردن مزاج، عابر، ممر، روی داد، سفر دریا، عبارت منتخبه
خوشخرامیpassage 2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی یورتمۀ آرام که در آن اسب پیش از گذاشتن پا بر روی زمین آن را تا ارتفاع زیادی بلند میکند
گذر 2passage 3واژههای مصوب فرهنگستان1. قسمتی از یک قطعۀ موسیقی با طول نامشخص که لزوماً مستقل نیست 2. توالی گامها یا انگارههای مشابه که اغلب اجرای آنها دشوار است و برای نشان دادن مهارت در اجرای م
گذربرگpassage carnet, carnet de passage (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاندفترچۀ مجوز عبور خودروها از مرزهای بینالمللی
گور دالاندارpassage grave, passage tombواژههای مصوب فرهنگستانگونهای آرامگاه حجرهای یا خرسنگی (megalithic) که برای رسیدن به آن باید از یک دالان باریک سنگی گذشت