خربتلغتنامه دهخداخربت . [ خ َ ب َ ](اِ مرکب ) قاز و بط بزرگ . (ناظم الاطباء). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. (یادداشت بخط مؤلف ) : باز رز را گفت ای دختر بی دولت این شکم چیست چو پ
خربتالغتنامه دهخداخربتا. [ خ َ رِ] (اِخ ) این نام به این شکل در کتاب ابن عبدالکریم آمده است ، ولی حازمی آنرا خرنبا ضبط کرده . قضاعی می گوید که کوره های مصر و کوره های غربی آنجا (