overlapدیکشنری انگلیسی به فارسیهمپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
همپوشانی 1overlap 1واژههای مصوب فرهنگستانانطباق دو یا چند عکس هوایی که با عکسهای مجاور خود دارای منطقۀ مشترک باشند؛ مقدار منطقۀ مشترک طولی در عکس هوایی معمولاً 60 درصد است متـ . همپوشی
همپوشانی 2overlap 2, OLواژههای مصوب فرهنگستانطولی از خط بعد از علامت توقف مسیر که برای ورود قطار دیگر به سیرگاه مربوط باید آزاد باشد و بنابراین قفل میشود