averageدیکشنری انگلیسی به فارسیمیانگین، درجه عادی، حد وسط پیدا کردن، میانه قرار دادن، میانگین گرفتن، بالغ شدن، متوسط، حد وسط، میانی
زیادتیدیکشنری فارسی به انگلیسیexcess, overage , plethora, profusion, redundancy, superfluity, surfeit
فزونیدیکشنری فارسی به انگلیسیabundance, amplitude, excess, overage , overrun, plethora, preponderance, preponderancy, pressure, proliferation, redundancy, rise, step-up, swell, swelling
پوشش رسانهایmedia coverage, press coverageواژههای مصوب فرهنگستانمیزان توجه رسانهها به یک رویداد یا موضوع و نحوۀ انعکاس آن که ممکن است بهصورت خبر، گزارش، تحلیل، تفسیر و مانند آنها باشد
موارد ضمانت مشروطwarranty coverageواژههای مصوب فرهنگستانموارد مورد ضمانت که در قرارداد به آنها اشاره شده باشد