حد وسطلغتنامه دهخداحد وسط. [ ح َدْ دِ وَ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حد متوسط. حد اوسط. حد میانگین . حد میانین . رجوع به حد (اصطلاح منطق ) شود.
حددیکشنری عربی به فارسیکران , مرز , خط سرحدي , حد , حدود , کنار , پايان , اندازه , وسعت , محدود کردن , معين کردن , منحصر کردن
عَفْوَفرهنگ واژگان قرآنحد وسط و اعتدال - افزون برنياز و قابل صرفنظر کردن (کلمه عفو به معناي آن است که به سوي چيزي خم شوي ، تا آن را بگيري ، اين معناي اصلي کلمه است ليکن در معاني آمر
صَّابِئُُونَفرهنگ واژگان قرآنمعتقدين به کيشي که حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و کتابي دارند که آن را به حضرت يحيي بن زکرياي پيغمبر نسبت دادهاند ، و امروز عامه مردم ايشان را (صبيء )ميگويند
صَّابِئِينَفرهنگ واژگان قرآنمعتقدين به کيشي که حد وسط ميان يهوديت و مجوسيت است و کتابي دارند که آن را به حضرت يحيي بن زکرياي پيغمبر نسبت دادهاند ، و امروز عامه مردم ايشان را (صبيء )ميگويند