خرلغتنامه دهخداخر. [ خ َ ] (اِ) حیوانی است که آنرا بعربی حمار اهلی گویند. اگر کسی را عقرب گزیده باشد، باید که به آواز بلند بگوش خر بگوید که مرا عقرب گزیده است و واژگونه بر او
خرگویش بختیاری1. خر؛ 2. قسمت محدب قاپ. خر دیزه xar diza:خرِ سیاهرنگ. خر زَردَه xar zarda:خر عنّابى پُررنگ. خر سُووزَه xar sowza:خر سفیدرنگ. خر میشَه xar miša:خر خاکست
جخرلغتنامه دهخداجخر. [ ج َ ] (ع مص ) فراخ کردن سر چاه . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): جخر رأس البئر؛ فراخ کرد سر چاه را. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).