خفیرلغتنامه دهخداخفیر. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) امان داده . || پناه یافته . || بدرقه . نگاهبان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). قلاووز. آن یک تن ی
خفیر شدنلغتنامه دهخداخفیر شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان شدن . قلاووز شدن . بدرقه راه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). خفارة. (تاج المصادر بیهقی ).
خفیر کردنلغتنامه دهخداخفیر کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهبان کردن . قلاووز کردن . بدرقه راه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).