orientingدیکشنری انگلیسی به فارسیجهت گیری، بطرف خاور رفتن، بجهت معینی راهنمایی کردن، جهت یابی کردن، میزان کردن
orientationsدیکشنری انگلیسی به فارسیجهت گیری ها، جهت، گرایش، جهت یابی، توجه بسوی خاور، اشناسازی، اشنایی، راهنمایی