operatorدیکشنری انگلیسی به فارسیاپراتور، گرداننده، عامل، متصدی، عمل کننده، ماشین کار، تلفن چی، ماشین چی
خدمات مداخلۀ کارورoperator break-inواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به کارور امکان میدهد بدون اجازه و بهعنوان طرف سوم بین دو مشترک خدمات خاص مرکز تلفن یا بین مشترک خدمات خاص مرکز تلفن و مشترک بیرونی وارد تماس شود
خدمات مسدودسازی تماس بینالمللی ورودیoperator call-in barringواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که تماسهای بینالمللی ورودی مشترک را مسدود میکند متـ . خدمات مسدودسازی برخوانی بینالمللی ورودی
عملگرoperator 1واژههای مصوب فرهنگستاننگاشتی از یک مجموعه بر مجموعۀ دیگر که هریک از آنها دارای ساختار معینی هستند
بهرهبردار تجاریcommercial operatorواژههای مصوب فرهنگستانشخص حقیقی یا حقوقی که هواگرد را برای کسب درآمد در اختیار میگیرد تا با آن به حملونقل مسافر و بار و محمولههای پستی بپردازد متـ . بهرهبردار هواگرد تجاری comme
عملگر انرژیenergy operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری که ویژهمقدارهای آن انرژیهای مجاز سامانه است متـ . عملگر هامیلتونی Hamiltonian operator
عملگر تکانهmomentum operatorواژههای مصوب فرهنگستانعملگری هرمیتی (Hermitian operator) که بر تابع موج ذره اثر میکند و ویژهمقدار آن تکانۀ قابلاندازهگیری ذره را به دست میدهد