خدابیامرزلغتنامه دهخداخدابیامرز.[ خ ُ م ُ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، بمعنی مرحوم و مغفور است . (یادداشت بخط مؤلف ). چون کسی درگذرد بازماندگان بوقت یاد از او دعای خیری برای او بصورت
خدابیامرزی خواستنلغتنامه دهخداخدابیامرزی خواستن . [ خ ُ م ُ خوا/ خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب مغفرت کردن . مغفرت خواستن .آمرزش خواستن . برای مرده ای از خدا طلب مغفرت کردن . معمولاً چون کسی درگذرد
خدابیامرزی گفتنلغتنامه دهخداخدابیامرزی گفتن . [ خ ُ م ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) برای مرده ای خدابیامرز گفتن . یاد کردن مرده را با کلمه ٔ خدابیامرزی . بوقت نام بردن از مرده ای کلمه ٔ خدابیامرز
خدابیامرزیلغتنامه دهخداخدابیامرزی . [ خ ُ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل خدابیامرزی گفتن . عمل خدابیامرزی خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ): خدایش بیامرزاد آن خواننده را چون بخواند. نویسنده ٔ عاج
خدا بیامرز آدم باانصافی بود و هیچوقت دلش راضی نمیشد که حق کسی را بخورد.گویش اصفهانی تکیه ای: xodâbiyâmorz âdem-e bâɂensâfi bo-vo ečvaxd nešagâ haqq-e kasi bexore. طاری: xodâbiyâmorz âymin-e bâɂensâfe bo, ečvaxd râzi nebo haqq-e yeki zâyeh kera.