ژومنلغتنامه دهخداژومن . [ ژُ م ُ ] (اِخ ) نام دهستانی در بخش نُراز ولایت آوِسن کنار رود سامبر، دارای راه آهن تا مرز بلژیک و 6642 تن سکنه .
گومنلغتنامه دهخداگومن . [ م َ ] (هزوارش ، ضمیر) هزوارش گومن . (رجوع شود به حاشیه ٔ برهان چ معین ). به لغت زند و پازند به معنی این باشد. و به عربی هذا گویند. (برهان قاطع). || (اِ) جغد و یا مرغی شبیه به بط. (ناظم الاطباء).
هوپمنلغتنامه دهخداهوپمن . [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند روی را گویند و به عربی وجه خوانند. (برهان ). هزوارش کلمه ٔ پهلوی ِ«رُد» به معنی روی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).