oldدیکشنری انگلیسی به فارسیقدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
خمیلغتنامه دهخداخمی . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش برداسکن شهرستان کاشمر و دارای 660 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه و باغ انجیر و انار و شغل ا
کهنه پرستدیکشنری فارسی به انگلیسیback issue, back number, antiquated, fogy, old-fashioned, fusty, old -style, stick-in-the mud, stodgy, unreconstructed
از مد افتادهدیکشنری فارسی به انگلیسیantiquated, antique, archaic, dated, démodé, horse-and-buggy, moss-grown, obsolete, old -style, old hat, old-fashioned, out-of-date, outdated, outmoded, passé,
فرسودهدیکشنری فارسی به انگلیسیbanal, broken-down, careworn, old, raddled, seedy, shabby, spent, stale, timeworn, tired, weary, well-worn