ختاملغتنامه دهخداختام . [ خ ِ ] (ع اِ) پایان کار. (ترجمان عادل بن علی ). سرانجام . (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار : ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش بخیر کن که همین است غایةالاما
ختامفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پایان؛ انجام؛ آخر.۲. [قدیمی] آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر میکنند، مانند موم و لاک.
ختامةلغتنامه دهخداختامة. [ خ ِم َ ] (ع اِ) موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
مشکین ختاملغتنامه دهخدامشکین ختام . [ م ُ /م ِ خ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شرابی است که در آخر بوی مشک کند، و این کلمه را در تعریف و بعضی در صفت شراب گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). شرابی