خادرلغتنامه دهخداخادر. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاندیز طرقبه در دو هزارگزی جنوب شاندیز. محلی است کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 917 تن و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است .
خادرلغتنامه دهخداخادر. [ دِ ] (اِخ ) ابن ثمودبن حاثر. پشت چهارم صالح پیغمبر است . (تاریخ گزیده ص 29).
خادرلغتنامه دهخداخادر. [ دِ ] (ع ص ) مرد سست و کاهل و سرگشته . || اسد خادر؛ شیر در بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || حیران . (مهذب الاسماء). متحیر. (اقرب الموارد).
جخادرلغتنامه دهخداجخادر. [ ج ُ دِ ] (ع ص ) ستبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضَخم . (قاموس از ذیل اقرب الموارد) (قطر المحیط). جَخدَر. جَخدَری . (از منتهی الارب ). ر