خانقینلغتنامه دهخداخانقین . [ ن ِ ] (اِخ ) بنابر قول بشاری نام شهری بوده است به کوفه . (از یاقوت حموی در معجم البلدان ).
خانقینلغتنامه دهخداخانقین . [ ن ِ ق ِ ] (اِخ ) نام شهری از نواحی سواد در راه همدان و بغداد است . بین این شهر و قصرشیرین از طریق جبال شش فرسخ و از قصرشیرین تا حلوان نیز شش فرسخ می
خافقینلغتنامه دهخداخافقین . [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) مشرق و مغرب . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). خافقان : مرمرا باری بدین درگاه شاهست آرزونز ری و گرگان همی یاد آیدم نز خافقین . منوچهری
خانقانلغتنامه دهخداخانقان . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) موضعی است بمدینه و آن محلی بوده که آب صحاری مدینه به آنجا جمع میشده است یعنی آب بطحان و عقیق و قناه . (از معجم البلدان یاقوت حموی