خلصلغتنامه دهخداخلص . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در آره میان مکه و مدینه و در این قرای نخلستانها یافت میشود. (از معجم البلدان یاقوت ).
خلصلغتنامه دهخداخلص . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) گیاهی خوش بوی که بر درختی که نزدیک وی بود می تند و دانه ٔ آن مانند مهره ٔ عقیق است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (
خلصةلغتنامه دهخداخلصة. [ خ َ ص َ ] (ع اِ) واحد خَلَص . یکدانه ٔخلص . (منتهی الارب ). گیاهی است خوشبوی که بدرخت پیچدو حب آن چون حب انگور باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خلصاالشنةلغتنامه دهخداخلصاالشنة. [ خ َ صَش ْ ش َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) دوال دوتاه که بر درزهای مشک نهاده دوخته باشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلصاءلغتنامه دهخداخلصاء. [ خ َ ] (ع اِ) محلی در بیابان که در آنجا چشمه ای یافت شود. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلصاءلغتنامه دهخداخلصاء. [خ َ ] (اِخ ) شهر معروفیست در دهنا. بعضی گفته اند نام زمینی است واقع در بادیه در حجاز و در آنجا چشمه ٔ آبی متعلق به عباوة یافت میشود. (از معجم البلدان ).