خبسلغتنامه دهخداخبس . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است میان ارجان و دیگراعمال پارس . ابن بلخی آرد: خبس و فرزک و هندیجان ، این نواحی میان ارجان و دیگر اعمال پارس است و خبس بارگاهی بود
خبسلغتنامه دهخداخبس . [ خ َ ] (ع مص ) بمشت گرفتن چیزی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط)(از ناظم الاطباء). غنیمت گرفتن . (از معجم الوسیط). || حق کسی را بظلم گر
خبسلغتنامه دهخداخبس . [ خ ِ ] (ع اِ) مدت میان دو نوبت آب خوردن شتر است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
خبوسلغتنامه دهخداخبوس . [ خ َ ] (ع اِ) شیربیشه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسد. || (ص ) ستمکار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظالم . ظلم کننده .