officiateدیکشنری انگلیسی به فارسیافسر، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقامات، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیافسر، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقامات، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیافسر، مراسمی را بجا اوردن، اداره کردن، بعنوان داور مسابقات را اداره کردن