اتاق پُرِ مرتبoccupied/clean, OC 1واژههای مصوب فرهنگستاناتاق اشغالی که خدمات خانهداری آن انجام شده است متـ . پُرِ مرتب
خزلغتنامه دهخداخز. [ خ َزز ] (ع اِ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان قاطع). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. (منتهی ا
وخزدیکشنری عربی به فارسیخراش سوزن , نقطه , زخم بقدر سرسوزن , جزء کوچک چيزي , هدف , منظور , نقطه نت موسيقي , چيزخراش دهنده(مثل نوک سوزن) , خار , تيغ , نيش , سيخونک , الت ذکور , راست , ش
خزجلغتنامه دهخداخزج . [ خ َ ] (اِخ ) ابن عامر. وی از اولاد دحیةبن خلیفه است و به این نام نامیده شد بواسطه ٔ بزرگی جثه اش ولی اسم او زید است . (از منتهی الارب ). نام اصلی خزج ،
خزکلغتنامه دهخداخزک . [ خ َ زَ ] (اِ مصغر) خزنده ٔ کوچک .- گوش خزک ؛ جانوری است کوچک که معروف است چون به گوش رود موجب کری میشود.