19 مدخل
موظف است، مجبور، ممنون
وظیفه
ملزم به
وادار کردن، مجبور کردن، ممنون کردن، مرهون ساختن، متعهد شدن، لطف کردن
متعهد
oblige
noblesse oblige
obligate, oblige
bind, obligate, oblige