دراقلغتنامه دهخدادراق . [ دَرْ را ] (ع اِ) تریاق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی آن دراقة است . (از اقرب الموارد). || می . (منتهی الارب ). خمر. || درختی است میوه دار و میوه
دراقةلغتنامه دهخدادراقة. [ دَرْ را ق َ ] (ع اِ) یکی دراق . واحد دراق . (از اقرب الموارد). رجوع به دَرّاق شود.
دراقانلولغتنامه دهخدادراقانلو. [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در 24هزارگزی شمال غربی بجنورد و یک هزارگزی خاور راه مالرو عمومی بجنورد به شبان
دراقنلغتنامه دهخدادراقن . [ ] (اِخ ) به قول ابن الندیم بنقل از ثابت ، نام پدر بقراط سیم است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و دراقن خود یکی از سه فرزند بقراط دوم پسر ابراقلیس بوده است .
دراقنلغتنامه دهخدادراقن . [ دُ ق ِ / دُرْ را ق ِ ] (ع اِ) زردآلو و شفتالو و آن لغتی است شامی . (از منتهی الارب ). خوخ . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). شفتالو. هلو. خوخ . و اینکه صاح
دراقنیطونلغتنامه دهخدادراقنیطون . [ دَ ق ُ] (معرب ، اِ) لوف الکبیر است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به دراقیطس شود.