ودعاتلغتنامه دهخداودعات . [ وَ دَ ] (ع اِ) ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعة شود.
مستودعاتلغتنامه دهخدامستودعات . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مستودع و مستودعة. امانتها و چیزهای امانت داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فاما سِرّی از مستودعات قضا و مکنونات قدر دست ر
ذوالودعاتلغتنامه دهخداذوالودعات . [ ذُل ْ وَ دَ ] (اِخ ) لقب یزیدبن ثروان از بنوقیس بن ثعلبه . و به هَبَنَّقَه مشهور است . که به حمق او مثل زنند و از جمله گولیهای وی این که گردن بندی
دعواتلغتنامه دهخدادعوات . [ دَ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دعوة. جمع دعوت که به معنی دعا است . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دعا شود : قوافل دعوات از زمانه در همه وقت رفیق کوکبه ٔ صبح کاروا