دسارلغتنامه دهخدادسار. [ دَس ْ سا ] (اِ) لغتی است در دستار به لهجه ٔ شوشتری . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دستار شود.- دساربندان ؛ لغتی است در دستاربندان به لهجه ٔ
دسارلغتنامه دهخدادسار. [ دِ ] (ع اِ)میخ آهن . (منتهی الارب ). میخ آهنین . (دهار). میخ . و گویند آن میخی آهنین است که دو سر تیز دارد و دو تخته را بوسیله ٔ فروکردن دو سر آن به یکد
دسارزکلغتنامه دهخدادسارزک . [ دِ زِ ] (اِخ ) از علمای آثار قدیمه و فرانسوی است . از کاوشهای اوچیزهایی که تا آن زمان کشف نشده بود پیداشد: مجسمه های گوناگون ، ظروف ، اشیاء مفرغی و ل
فرنودسارلغتنامه دهخدافرنودسار. [ف َ ] (اِ مرکب ) کتابی که در جمیع فنون حکمت باشد و معنی آن برهانستان و دلیلستان است ، چه فرنود به معنی دلیل و برهان و سار به معنی جا و مقام بود. (بره
رودسارلغتنامه دهخدارودسار.(اِ مرکب ) کنار رود. ساحل رود. سر رود : کرده بدرود و فرامش رامش و عشرت تمام نه هوای رودسار و نه نشاط میگسار.مسعودسعد.