دقلغتنامه دهخدادق . [ دَ قِن ْ ] (ع ص ) دَقی . دَقوان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به دقوان و دقی شود.
دقلغتنامه دهخدادق . [ دَ ] (اِ) معرب دک ، به معنی گدائی و خواستن . (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). درخواست و خواهش . (ناظم الاطباء). سؤال کردن . گدائی کردن . (فرهنگ فارسی معی
دقلغتنامه دهخدادق . [ دَ ] (اِ) نوبت بازی شطرنج و نرد و غیره ، چه اگر گویند چند دق در فلان بازی بردی یا باختی یعنی چند داو بردی و چند داو باختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی )
مینوشدگویش خلخالاَسکِستانی: henjə دِروی: henj.ə شالی: hinj.ə کَجَلی: â.n.r.ə/iya کَرنَقی: âxwoarə کَرینی: henjə کُلوری: henjə گیلَوانی: henjə لِردی: âxarə