دخشملغتنامه دهخدادخشم . [دَ ش َ / دُ ش ُ ] (ع ص ) سطبر درشت و سیاه و کوتاه بالا. || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
زودخشمدیکشنری فارسی به انگلیسیedgy, hot-tempered, hotheaded, huffish, irritable, quick, short-tempered, spitfire, splenetic, testy, tetchy, warm
زودخشملغتنامه دهخدازودخشم . [ خ َ ] (ص مرکب ) کم حوصله و کسی که بزودی متغیر شده و خشمناک گردد. (ناظم الاطباء). آنکه زود به خشم آید و افروخته گردد. (آنندراج ). زودغرس . حداد. زلق .