دخلغتنامه دهخدادخ . [ دَ ] (ص ) نیکو را گویند. (جهانگیری ). خوب و نیکو. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). در زبان لوتره گویان زمان و مکان سوزنی به معنی نیکو م
دخلغتنامه دهخدادخ . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر است . (جهانگیری ) (برهان ). به معنی دخت است که مخفف دختر باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : در چمن دلبری سروقدی ماهرخ چون
دخولغتنامه دهخدادخو. [ دَ خَو / خو ] (اِخ ) نام مستعار مؤلف این لغت نامه و امضاء وی ذیل مقالاتی که تحت عنوان «چرند و پرند» در روزنامه ٔ صوراسرافیل منتشر می ساخته است و نیزدر ر
دخولغتنامه دهخدادخو. [ دَ خَو /خو ] (اِ) مخفف دهخدا. رجوع به دهخدا شود. || خطابی که برخی از مردم ساده دل قزوین را کنند.