دنسفرهنگ انتشارات معین(دَ نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چرکین ، پلید، ریمناک . 2 - زشت خوی ، بد خلق ؛ ج . ادناس .
دنسلغتنامه دهخدادنس . [ دَ ن َ ] (ع اِ) ریمناکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسخ . شوخگنی . شوخ . پلیدی . ناپاکی . (یادداشت مؤلف ). چرکنی . (ناظم الاطباء).
دنسلغتنامه دهخدادنس . [ دَ ن َ ] (ع مص ) ریمناک شدن جامه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شوخگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). چرک و چرکناک شدن . (غیاث ). چرکین شد
دنسلغتنامه دهخدادنس . [ دَ ن ِ ] (ع ص )آلوده به ریم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوخگن . (نصاب الصبیان ). چرک آلوده که به هندی میلا گویند (غیاث ). ناپاک . چرکین
دنسرلغتنامه دهخدادنسر. [ دَ س َ] (اِخ ) دهی از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار با 400 تن سکنه . آب آن از چاه و باران و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
پودنساکلغتنامه دهخداپودنساک . [ پ ُ دِ ] (اِخ ) کرسی کانتُن ژیرُند، از ناحیت بُرْدو در کنار گارُن ، دارای 1417 تن سکنه و شراب است . و راه آهن از آن جا گذرد.