گودنشینفرهنگ انتشارات معین(گُ. نِ) (ص .)دارای محل سکونت در یک گود. کنایه از: آدم های مفلس و بی خانه .
کدنشانیcodressواژههای مصوب فرهنگستانپیامی که در آن کل نشانی، در درون متن رمزبندیشدهای گنجانده شده باشد
زبرجدنشانلغتنامه دهخدازبرجدنشان . [زَ ب َ ج َ ن ِ ] (ص مرکب ) مرصع به زبرجد. انگشتری یا دستبند و مانند آن که نگین هایی از زبرجد در آن کار گذارده باشند. زبرجدنگار. رجوع به «زبرجدنگار»