دهارلغتنامه دهخدادهار. [ دَ ] (اِ) غار. (صحاح الفرس ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی ). غار و شکاف کوه . (از برهان ) (از آنندراج ) : یکایک پراکنده بر دشت و غارزبان چون درخت و د
دهارلغتنامه دهخدادهار. [ دَهَْ ها ] (اِخ ) قاضی بدر محمدخان دهار صاحب اداةالفضلا و دستورالاخوان . (یادداشت مؤلف ). نام مؤلف [ دستورالاخوان ] چنانکه خود در مقدمه ٔ کتاب بدان اش
دهارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= غار۱: ◻︎ یکایک پراکنده بر دشت و غار / قدی چون درخت و دهان چون دهار (اسدی: ۱۶۲).
دهاریرلغتنامه دهخدادهاریر. [ دَ ] (ع اِ) اول زمانه ٔ گذشته ، واحد ندارد. || (ص ) درگذرنده . || دهر دَهاریر، روزگار سخت . || دهوردهاریر، زمان مختلفه از شدت و رخا. (منتهی الارب ).
دوچهارلغتنامه دهخدادوچهار. [دُ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دچار. دوچار. ملاقات ناگهانی و بدون انتظار. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). به معنی دوچار است . (از فرهنگ جهانگیر