دارالقرارفرهنگ انتشارات معین( ~. قَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - جای آسایش و راحت . 2 - نام یکی از بهشت های هشتگانه .
دارالقرارلغتنامه دهخدادارالقرار. [ رُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) دار آخرت . جهان دیگر. جهان جاوید. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) لقب شهر قندهار (مسکوکات ایران رابینو ص 99).
دارالغرارلغتنامه دهخدادارالغرار. [ رُل ْ غ ِ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ فریب . کنایت از دنیا : گر شدی محسوس جذب آن مهارپس نماندی این جهان دارالغرار.مولوی .
دارالاشاردلغتنامه دهخدادارالاشارد. [ رُل ْ اِ ] (اِخ ) شهر اردبیل را گفته اند. (تذکره ٔ میخانه ص 556).
دارالامارةلغتنامه دهخدادارالامارة. [ رُل ْ اِ رَ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ امیر. حاکم نشین . ارگ . شهری که فرماندهی ایالت در آن است . مقر فرماندار : در هر جانب دارالاماره دیوانی مرتب . (ت
دارالخراجلغتنامه دهخدادارالخراج . [ رُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اداره ٔ مالیات . رجوع به دار استیفا شود.