داریلغتنامه دهخداداری . (اِ) سرکار. ناظر انبار و ذخیره ٔ عمومی . || دربار و قصر و بارگاه . || ناقوس کلیسا. زنگی در کلیسای عیسویان که در هنگام دعوت مردم به عبادات آن را بنوازند.
داریلغتنامه دهخداداری . (اِخ ) یکی از طوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی ایران کیهان ص 193). در تاریخ گزیده نام این طایفه جزو طوایف لرآمده است . رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 5
داریلغتنامه دهخداداری . [ را ] (اِخ ) شهری است میان نصیبین و ماردین . (منتهی الارب ). رجوع به دارا شود.
کداریلغتنامه دهخداکداری . [ ک ُ ری ی ] (ع ص ) ابر تنک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابر رقیق . (اقرب الموارد).
جداریلغتنامه دهخداجداری . [ ج ِ ] (اِخ ) احمدبن سیدی بن الحسن بن بحر جداری بغدادی ، مکنی به ابوبکر. محدث است . در تاریخ بغداد ذکر او رفته است و ابن رزقویه از او روایت کند. (از مع