دبزلغتنامه دهخدادبز. [ دَ ] (اِ) کلفتی . ستبری . هنگفتی . غلظت . گندگی .این کلمه ٔ فارسی ظاهراً از فرهنگهای معمولی فوت شده است . صاحب منتهی الارب به اماراتی که در دست است لغت ن
دبزنلغتنامه دهخدادبزن . [ دُ زَ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی مرو (درست کلمه دبزند است ). رجوع به دبزند شود. (معجم البلدان ). دبزان . (سمعانی ).
دبزندلغتنامه دهخدادبزند. [ دُ زَ ] (اِخ ) دبزن . رجوع به دبزن شود. (معجم البلدان ). و نیز رجوع به دبزان شود. (سمعانی ).
دبزنیلغتنامه دهخدادبزنی . [ دُ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دبزان (دبزن ) که قریه ای است از قراء مرو. (الانساب سمعانی ).
برچسب ارتباطات میداننزدیکnear field communication tagواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ سختافزاری کوچکی که نشانکهای بیسیم کوتاهبُرد را به افزارههای سازگار ارسال میکند اختـ . برچسب اَرمیکی NFC tag
بومسازگان ارتباطات میداننزدیکnear field communication ecosystemواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی برای استفاده از خدمات ارتباطات میداننزدیک اختـ . بومسازگان اَرمیکیNFC ecosystem
تلفن همراه ارتباطات میداننزدیکnear field communication mobileواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تلفن همراه دارای امکان ارتباطات میداننزدیک اختـ . تلفن همراه اَرمیکی NFC mobile
خوانشگر ارتباطات میداننزدیکnear field communication readerواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که با استفاده از فنّاوری ارتباطات میداننزدیک دادهها را میفرستد و دریافت میکند اختـ . اَرمیکخوان NFC reader
ارتباطات میداننزدیکnear field communicationواژههای مصوب فرهنگستانارتباطات کوتاهبُرد بیسیم و بدون تماس که در آن با استفاده از میدانهای الکتریکی میداننزدیک یا میدانهای الکترومغناطیسی میداننزدیک، ترابرد اطلاعات انجام میشو