negotiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیمذاکره، مذاکره کردن، گفتگو کردن، تبادل نظر کردن، به پول نقد تبدیل کردن
سرعت تعاملیnegotiation speedواژههای مصوب فرهنگستانسرعت خودروِ درحالعبور از میدان که از نقطة ورود یا توقف پیش از خط ایست تا نقطة خروج از حرکت چرخشی دور میدان اندازهگیری میشود
عبوردیکشنری فارسی به انگلیسیflow, negotiation, pass, passage, passing, transit, transition, traversal